کد مطلب:304370 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:295

ویژگی های نعمتهای خداوند
جَمَّ عَنِ الاِْحِصاءِ عَدَدُها، وَ نَای عَنِ الجزاءِ اَمَدُها، وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدراكِ اَبَدُها. دِهش هایش، بیرون از گنجایش (شمارِ) شمارشگران، و پاداشش، فراتر از توان ستایشگران و شناخت ژرفا و جاودانگی اش، برتر از اندیشه خرد ورزان است. جمّ: انباشت. «جَمَّ ماءُ البرءِ جُمُوماً؛ آب چاه بسیار شد و جمع آمد». «جَمَّ المِكیالَ؛ پیمانه را پر كرد، لبریز كرد». «والجمّاءُ الغفیر؛ جماعت بسیاری از مردم». الاحصاء: شمردن، عدد، تعداد. نَای: دور، دور دست، بیرون از دسترس. اَلْجَزاءِ: قائم مقام او گردید؛ ادا كرد. «اَجْزی عَنْهُ؛ بی نیاز كرد از آن». اَمَد: غایت، منتها، حد، كنار، مدّت، دورترین جای. اَمَد، گاهی به معنای نهایت از ناحیه آغاز است؛ یعنی آغازش روشن نیست. «لِلانسانِ اَمَدانِ مَوْلِدُهُ وَمَوْتُهُ؛ برای انسان دو اَمَد است، تولّد و مرگ او». تَفاوَتَ: از فوت به معنای بُعْد گرفته شده است؛ دور بودن چیزی از انسان به گونه ای كه درك آن مشكل باشد. «ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ»؛ [1] یعنی اضطراب و اختلافی كه آن را از مقتضای حكمت خارج كند، در آفرینش خدای رحمان نمی بینی. اَبَد: زمان متّصل ممتدّ، زمان بی پایان. «اَبَد الْدَّهْر؛ تا پایان روزگار».


دولتی را كه نباشد غم از آسیب زوال

بی تكلّف بشنو دولتِ درویشان است


از كران تا به كرانْ لشكر ظلم است ولی

از ازل تا به ابد فرصتِ درویشان است


(حافظ)


آن كس كه نداند و نداند كه نداند

در جهل مركب، اَبَدُ الدَّهْر بماند


نزد متصوّفه، «اَزَلَ» و«اَبَدْ» از نُعُوتِ الهی اند و فرق بین آن دو، این است كه ازلیّت را بدایتی و ابدیت را نهایتی نیست. راغب در مفردات می گوید: «اَلْاَمَدُ وَالْاَبَدُ یَتَقارَبانِ...». اَمَد واَبَد به لحاظ معنا به یكدیگر نزدیك اند؛ لكن ابد، عبارت است از مقدار زمانی كه نهایت ندارد و هیچ گاه قید به خود نمی گیرد: «اَبَدُ كذا». اَمَد، عبارت است از مقدار زمانی كه هرگاه بدون قید آورده شود، حدّ و نهایت آن معلوم نیست. برخی می گویند: اَبَد، زمان غیر محدود است؛ امّا غیر محدود نسبی نه مطلق. مثلاً در سوره مائده، آیه 24 آمده است: قالُوا یا مُوسی اِنَّا لَنْ نَدْخُلَها اَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ اَنْتَ وَ رَبُّكَ فَقاتِلا اِنَّا ههُنا قاعِدُونَ. [بنی اسرائیل]گفتند: ای موسی! تا وقتی كه آنان در آن [شهر]ند، ما هرگز پای در آن ننهیم. تو و پروردگارت برو[ید] و جنگ كنید كه ما همین جا می نشینیم. در اینجا ابدیت به معنای زمانی است كه آن عدّه در آن شهر ساكن اند. در این عبارتهای كوتاه و نغز و همچنین در جمله های پیشین كه از زبان گویای فاطمه(س) در مقام ستایش و شكرگزاری از نعمتهای بزرگ خداوند جاری گشته، نكات بسیار مهم و پر مغزی كه درخور ذكر و شایسته توجّه است، در پیش ِ روی مخاطبان قرار گرفته كه یاد آوردن آنها، نمایان كننده عظمت و عمق و جامعیّت كلامی است كه در آن شرایط خاصِّ معنوی و سیاسی در فضای عِطرآگین مسجدالنّبی برجای مانده است.

نكته نخست: تذكّر و یادآوری نعمتهای خداوند، موجبات تنبّه و بیداری را فراهم می آورد و آدمی را در بهره بردن از نِعَم پروردگار متعال، یاری می دهد. یاد آوردن نعمت، خود از مراتب والای شكرگزاری است كه در آموزه های دینی، تأكید بایسته ای بدان شده است. خداوند در تبیین و تشریح سرفصل رسالت حضرت موسی(ع) می فرماید:

وَ لَقَدْ اَرْسَلْنا مُوسی بِآیاتِنا اَنْ اَخْرِجْ قَومَكَ مِنَ الظُّلُماتِ اِلَی النُّورِ وَ ذَكِّرْهُمْ بِاَیَّامِ اللَّهِ اِنَّ فی ذلِكَ لَآیاتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُورٍ. [2] و در حقیقت، موسی را با آیات خود فرستادیم [و به او فرمودیم]كه قوم خود را از تاریكی ها به سوی روشنایی بیرون آور و روزهای خدا را به آنان یادآوری كن، كه قطعاً در این [یادآوری] برای هر شكیبایِ سپاسگزاری عبرتهاست.

یادآوری روزهای بزرگی كه منشأ تحوّلات و دگرگونی های عظیم بوده و مردان بزرگ الهی در آن روزها با جنبش معنوی، جامعه خود را زیر و رو كردند و شالوده ستم را نابود ساختند و جبّاران مغرور را از تخت به زیر كشیدند، خود از بزرگترین تعالیم الهی است. خداوند در سوره بقره در سه نوبت بنی اسرائیل را مخاطب قرار داده و نعمتهای الهی را به رخ آنان می كشد و لزوم یاد كردن نعمتها را - كه نوعی آگاهی تاریخی است - متذكّر می شود:

یا بَنی اِسْرائیلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِیَ الَّتی اَنْعَمْتُ عَلَیْكُمْ وَ اَوْفُوا بِعَهدی اُوفِ بِعَهْدِكُمْ وَ اِیَّایَ فَارْهَبُونِ. [3] ای فرزندان اسرائیل! نعمتهایم را كه بر شما ارزانی داشتم، به یاد آرید و به پیمانم وفا كنید، تا به پیمانتان وفا كنم، و تنها از من بترسید.

نعمت مورد اشاره در آیه، نعمت پیامبری و وحی و شریعت است كه اساس وحدت و عزّت و آسایش و دیگر نعمتهاست و تأكید بر یادآوری، برای این است كه وضع كنونی خود را با آن مقایسه كنند و با این وسیله، علل آن عزّت و این نكبت را به خوبی دریابند:

یا بَنِی اسْرائِیلَ اذْكُرُوا نِعْمَتِیَ الّتی اَنْعَمْتُ عَلَیْكُم وَ اَنّی فَضَّلْتُكُمْ عَلَی الْعالَمینَ. [4] ای بنی اسرائیل! نعمت مرا كه ارزانی داشتم؛ به یاد آورید و [نیز یاد كنید] كه من شما را بر جهانیان برتر می دارم.

در این خطاب، تذكّر مسلمانان به نعمتی است كه منشأ برتری بنی اسرائیل و نیز عامل انحطاط آنان است. تذكّر نعمت برتری آنان و اینكه لازم است برای روزی كه همه روابط و وابستگی ها منقطع می گردد، پروای الهی را پیشه كنند:

وَاذْكُرُوا نِعْمَتَ اللَّهِ عَلَیْكُمْ اِذكُنْتُمْ اَعْداءً فَاَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِكُمْ فَاَصْبَحْتُمْ بِنِعْمَتِهِ اِخْواناً. [5] و نعمت خدا را بر خود یاد كنید: آنگاه كه دشمنان [یكدیگر بودید، پس میان دلهای شما الفت انداخت، تا به لطف او، برادران هم شدید.

این تذكار و آگاهی و مقایسه بین زندگی جاهلی و زندگی توحیدی و نیز مقایسه بین نعمت اُلفت، وحدت و برادری، و دشمنی و هراس از یكدیگر و انواع شركها كه نسل به نسل، وارث آن بودند و نیز بیان نعمت ایمان و عزّت و كرامت و رهایی از هر پستی و سقوط، خود از آموزه های بسیار نفیس و گرانقدر دینی است.

نكته دوم: مسئله ای كه درخور توجّه و اهمّیت و نیز بیان كننده مهرِ بی پایان و رحمت بیكران خداوند نسبت به بندگان خویش است، شمارش برخی ویژگی های نعمتهای اوست كه حضرت زهرا(س) به هنگام ستایش و سپاسگزاری و در حالی كه نعمتهای فراگیر الهی را در مسجد پدرش - مسجدالنّبی - عمیقاً حسّ می كرد، بدانها پرداخته است.

بسیاری از نعمتهای الهی، عمومی و شامل و ابتدایی هستند؛ بدین معنا كه براساس حكمت بالغه جاری در آفرینش، پیش از آنكه انسان، لباس هستی را در نشئه طبیعت بر تن كند، در گذرگاه های متنوّع حیات و اطوار و مراحل گوناگون و در مسیر تحقّق آدمی موجود گشته اند كه اگر نمی بودند، هیچ گاه موجودی به نام انسان در روی كُره خاكی با نام «خلیفةاللَّه» در آخرین پرده نمایش خلقت برای ارائه جوهر الهیِ هنر آفرینش و جلوه بی بدیل خلّاقیت آفریدگارِ دانا و توانا، در زیباترین و كامل ترین تجلّی آن، ظاهر نمی گشت؛ زیرا نهایت و غایت آفرینش جهان، در مظهر وجود آدمی، كامل گردیده و همه هستی برای تصرّف و تدبیر انسان و به منزله مقدمه وجودی اوست. خداوند متعال در آیات بسیاری از قرآن، به این حقیقت عظیم اشاره كرده است كه آفرینش (همه مراتب وجود در قوس نزول و صعود، به اصطلاح حكیمان و عارفان) را برای برنشاندن انسان (این موجود هبوط یافته از جوارِ عالم الهی و فجر ازلیّت) بر بالهای زیبایی معنوی و عروج او به جایگاه اصلی اش كه همانا قرب الهی است، آفریده است:

اَللَّهُ الَّذی سَخَّرَ لَكُمُ الْبَحْرَ لِتَجْرِیَ الْفُلْكُ فیهِ بِاَمْرِهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّكُم تَشْكُرُونَ. وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ جَمِیعاً مِنْهُ اِنَّ فی ذلِكَ لَایاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَكَّرُونَ. [6] خدا همان كسی است كه دریا را به سود شما رام گردانید، تا كشتی ها در آن به فرمانش روان شوند، و تا از فزون بخشی او [روزی خویش را] طلب نمایید، و باشد كه سپاس دارید. و آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمین است، به سود شما رام كرد؛ همه از اوست. قطعاً در این [امر]برای مردمی كه می اندیشند، نشانه هایی است.

اَلَمْ تَرَوْا اَنَّ اللَّهَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الْاَرْضِ وَ اَسْبَغَ عَلیْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً. [7] آیا ندانسته اید كه خدا آنچه را كه در آسمانها و آنچه را كه در زمین است، مسخّر شما ساخته و نعمتهای آشكار و پنهان خود را بر شما تمام كرده است؟

كَیْفَ تَكْفُرُونَ بِاللَّهِ وَكُنْتُم اَمْواتاً فَاَحْیاكُمْ ثُمَّ یُمیتُكُمْ ثُمَّ یُحْییكُمْ ثُمَّ اِلَیْهِ تُرْجَعُونَ. هُوَ الَّذی خَلَقَ لَكُمْ ما فِی الْاَرْضِ جَمیعاً ثُمَّ اسْتَوی اِلیَ السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ سَمواتٍ وَ هُوَ بِكُلِّ شَیْ ءٍ عَلیمٌ. [8] چگونه خدا را منكرید، با آنكه مردگانی بودید و شما را زنده كرد؛ باز شما را می میراند [و]باز زنده می كند [و]آنگاه به سوی او بازگردانده می شوید. اوست آن كسی كه آنچه در زمین است، همه را برای شما آفرید؛ سپس به [آفرینش]آسمان پرداخت و هفت آسمان را استوار كرد، و او به هر چیزی داناست.

در حدیث قدسی آمده است:

یَابْنَ آدَمَ! خَلَقْتُ الاَشیاءَ لِاَجْلِكَ، وخَلَقْتُكَ لِاَجْلی. [9] ای فرزند آدم! من همه چیز را برای تو و تو را برای خود آفریدم.

بنابراین، ابراز ماهیّت آدمی - به اصطلاح حكیمان - اِعطای وجود به او (كمال اوّل) و این همه سرمایه های سرشار، استعدادها و نیروهای نفسانی رازمند و اسرارآمیز، غرائز فردی و اجتماعی، قوای جسمانی و عاطفی و همه خواستها، غوغاهای درونی، عقل، اختیار، محبّتها، كراهتها و همه و همه، عطایای خداوندی است كه به عنوان نعمتهای آغازین و قبل از حیات یافتن انسان برای او منظور شده است تا زمینه زندگی او را در گستره طبیعت فراهم آورد؛ زیرا در عرصه های پیشین، آدمی و تقاضاهای او نبودند، تا این نعمتها را بطلبند. خداوند در قرآن می فرماید:

هَلْ اَتی عَلَی الْاِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یَكُنْ شَیْئاً مَذْكُوراً. اِنَّا خَلَقْنَا الاِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ اَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ فَجَعَلْناهُ سَمیعاً بَصیراً. اِنَّا هَدَیناهُ السَّبیلَ اِمَّا شاكِراً وَ اِمَّا كَفُوراً. [10] آیا زمانی بر انسان گذشت كه چیز قابل ذكری نبود؟ (چنین زمانی بر انسان گذشته است). ما انسان را از نطفه مختلطی آفریدیم و او را می آزماییم؛ (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم. ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاكر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.

می سزد كه گوشه هایی از مناجات امام شهیدان و مقتدای دلباختگانِ جمال جمیل حق، امام حسین(ع) را بیاوریم، كه در آخرین ساعتهای روز عرفه، در لحظه هایی كه آفتاب آخرین اشعه خود را بر دشت سوزان سرزمین عرفات می افشاند، در دامنه كوهی و در حالی كه دستهایش را به سوی آسمان برده بود و دانه های اشك، چون مروارید بر گونه هایش می غلتید و تمام جهان را به یك سو نهاده بود و با نهایت خضوع و خشوع و با حالت تضرّع و زاری، در پیشگاه پروردگار مهربان از قلب حكمت خیزش با لطیف ترین تعبیرها بر زبانش جاری می شد، گوش دل بسپاریم تا لطف ومهر سرشار خداوند را نسبت به آدمی، هرچه بیشتر و عمیق تر دریابیم:

اَللَّهُمَ اِنّی اَرْغَبُ اِلَیْكَ وَ اَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَةِ لَكَ مُقِرّاً بِاَنَّكَ رَبّی وَ اِلَیْكَ مَرَّدی اِبْتَدَأْتَنی بِنِعْمَتِكَ قَبْلَ اَنْ اَكُونَ شَیْئاً مَذْكُوراً وَخَلَقْتَنی مِنَ التُّرابِ ثُمَّ اَسْكَنْتَنی الْاَصلابَ آمِناً لِرَیْبِ المَنُونِ وَ اخْتِلافِ الدُّهُورِ وَالسِّنینَ فَلَمْ اَزَلْ ظاعِناً مِن صُلْبٍ اِلی رَحِمٍ فِی تَقادُمٍ مِنَ الاَیَّامِ المَاضِیَةِ وَالْقُرُون الخالِیَةِ... وَ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ رَؤُفتَ بی بِجَمیلِ صُنعِكَ وَ سَوابِغِ نِعَمِكَ فَابْتَدَعْتَ خَلْقِی مِنْ مَنیٍّ یُمنی وَاسْكَنْتَنی فی ظُلُماتٍ ثَلاثٍ بَیْنَ لَحْمٍ وَ دَمٍ وَ جِلْدٍ... وَ اَنْتَ الْبادِی بِالْاِحْسانِ قَبْلَ تَوَجُّهِ العابِدینَ وَ اَنتَ الْجَوادُ بِالْعَطاءِ قَبْلَ طَلَبِ الطّالِبِینَ. پروردگارا! من مشتاق توام و به ربوبیّت تو گواهم، و معترفم كه تو تربیت كننده و خالق منی و بازگشتم به سوی توست. وجود مرا با نعمتت آغاز كردی، پیش از آنكه چیزِ قابل ذكری باشم. مرا از خاك آفریدی و آنگاه در پشت نیاكانم، مرا جای دادی، در حالی كه در پناه تو از آسیب فنا و گردش روزگار و گذشت سالها ایمنی داشتم؛ و همواره از صلبها به رحمها گذر كرده، در طی قرون و اعصار گذشته به دنبال سرنوشت خویش می شتافتم... و قبل از هدایت، مرا با آفرینش زیبایت مورد رأفت و نعمتهای بیكران خود قرار دادی. آفرینشم را از قطره آبی روان، پدید آوردی و در تاریكی های سه گانه جنین سكونتم دادی: میان خون و گوشت و پوست... و تو آغازكننده به احسانی، پیش از آنكه پرستندگان به تو روی آورند، و تو بسیار بخشنده ای، پیش از آنكه درخواست كنندگان از تو بطلبند.


ما كه باشیم ای تو ما را جانِ جان

تا كه ما باشیم با تو درمیان


ما عدمهاییم و هستی های ما

تو وجودِ مطلقی فانی نما


باد ما و بود ما از دادِ توست

هستی ما جمله از ایجاد توست


لذّت هستی نمودی نیست را

عاشق خود كرده بودی نیست را


منگر اندر ما، مكن در ما نظر

اندر اِكرام و سخای خود نگر


ما نبودیم و تقاضامان نبود

لطفِ تو ناگفته ما می شُنود [11] .


ویژگی دیگر، این است كه نعمتهای خداوند، بی هیچ استحقاق و سزاواری و برخاسته از فضل بی پایان و رحمت بیكران اوست؛ بدین معنا كه بندگان را در پیشگاه خداوند، هیچ گونه حقّی نیست تا بر اساس آن از نعمت و رحمت او برخوردار شوند. «این التُرَابُ وَ رَبُّ الْاَرْبابِ؛ چه نسبت خاك را با عالم پاك».


اوّل و آخِر تویی ما در میان

هیچِ هیچی كه نیاید در بیان


گذشته از آنكه هر نعمتی كه به آدمی می رسد، از اوست: وَما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّهِ. [12] و هر نعمتی كه دارید، از خداست. نعمتهای خدا، ریشه در فضل و رحمت او دارد و جوشیده از منبع لایزال الهی است كه فیضش را نهایتی نیست:

اِنَّ اللَّهَ لَذُو فَضْلٍ عَلَی الْناسِ وَ لكِنَّ اَكْثَرَ النَّاسِ لا یَشْكُرُونَ. خداوند نسبت به مردم، صاحبِ بخشش است؛ ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی كنند.

در نیایش یكی از اولیای دین آمده است:

یا مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اِسْتِحقاقِها. [13] ای خدایی كه بی هیچ استحقاق و قابلیّتی، نعمتها را بر بندگانت ارزانی می داری.

امام سجاد(ع) در مقام نیایش و اعتراف و توبه فرمود:

اَللَّهُمَّ... وَ یَحْدُونی عَلی مَسْألَتِكَ تَفَضُّلُكَ عَلی مَنْ اَقْبَلَ بِوَجْهِهِ اِلَیْكَ وَ وَفَدَ بِحُسْنِ ظَنِّهِ اِلَیْكَ اِذْ جَمیعُ اِحسانِكَ تَفَضُّلٌ، وَكُلُّ نِعَمِكَ ابتدآءٌ. [14] خدایا!... خصلتی كه مرا به مسئلت و طلب از تو برمی انگیزد، تفضّل توست؛ [تفضّلی كه]هر كس از راه خوش گمانی بر احسانت، روی به درگاه تو آورد، با دست پر مهر و لطف خویش، او را می نوازی؛ زیرا همه نیكی هایت از فضل و رحمت بی پایانت می جوشد و تمام نعمتهایت، بدون هیچ شایستگیِ بندگانت، نصیبشان می گردد.

آدمی و همه نیروهای درونی و بیرونی و استعدادهای سرشارش، بلكه اصل هستی او از آنِ خداوند و رهین فیض اوست و هیچ گونه استقلالی در هیچ یك از شئون حیات خویش ندارد و دارایی اش، همان ناداری محض است و به تعبیر زیبا و لطیف امام حسین(ع):

اِلهی اَنَا الْفَقیرُ فی غِنایَ فَكَیْفَ لا اَكُونُ فَقیراً فی فَقْری. [15] خداوندا! در عین بی نیازی مستمندم. پس چگونه محتاج نباشم، در حالی كه سراپا نیاز و احتیاجم.

خداوند متعال، كریمانه و بی رَشْوَت این نیروها و استعدادها را بر آدمیان بخشید تا در حركت به سوی مقام قرب او به كار گیرند. چنانچه از این بخشش ها و نیكی ها به گونه ای صحیح بهره ور شوند، آنان را به لحاظ این بهره مندی درست و بدان سان كه در شأن انسانِ وظیفه دان و تكلیف شناس است، بندگان صالح و نیكوكار، و در صورت استفاده ناصحیح از نعمتها، آنان را ناسپاس و تكلیفْ ناشناس و سزاوار كیفر دانسته است. بندگان درستْ كرداری را كه به وظیفه عبودیّت عمل می كنند و نعمتها را در جهت رضای او به كار می گیرند، نشاید كه طلبكارانه از معبود خویش تقاضای مزد كنند؛ چرا كه چنین شایستگی برای هیچ كس در برابر خداوند نیست؛ چون هرچه دارند، حتّی توفیق بندگی كه آنان را بر انجام كارهای نیك برانگیخته است، خود، از آنِ خداوند است و نعمتهای فراوانی را كه در اختیار آنان نهاده، از قبیل سلامت، امنیّت، هدایت و شرایط مناسب تكوینی برای زندگی و بهره مندی از مزایای حیات انسانی، همه و همه از فضل شامل او برگرفته شده است:


ای خداوند، ای قدیم اِحسان تو

آنكه دانم وانكه نِی، هم آنِ تو


اگر چه او خود راه و رسم بنده پروری را می داند و از منظر لطف و مهر بر بندگان خویش می نگرد. به قول حافظ:


تو بندگی چو گدایان به شرط مزد مكن

كه دوست خود روش بنده پروری داند


در تعالیم دینی آمده است كه بهشت و نعمتهایش، جلوه فضل خداست:

اِنَّ الَّذِینَ یَتْلُونَ كِتابَ اللَّهِ وَ اَقامُوا الصَّلوةَ وَ اَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْناهُمْ سِرّاً وَ عَلانِیَةً یَرْجُونَ تِجَارَةً لَنْ تَبُورَ. لِیُوَفِّیَهُمْ اُجُورَهُمْ وَ یَزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِهِ اِنَّهُ غَفُورٌ شَكُورٌ. وَالَّذی اَوْحَیْنا اِلَیْكَ مِنَ الْكِتابِ هُوَ الْحَقُّ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ اِنَّ اللَّهَ بِعِبادِهِ لَخَبیرٌ بَصیرٌ. ثُمَّ اَوْرَثْنَا الْكِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا مِنْ عِبادِنا فَمِنْهُمْ ظالِمٌ لِنَفْسِهِ وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ وَ مِنْهُمْ سابِقٌ بِالْخَیْراتِ بِاِذْنِ اللَّهِ ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبیرُ. جَنَّاتُ عَدْنٍ یَدْخُلُونها یُحَلَّوْنَ فیها مِنْ اَساوِرَ مِنْ ذَهَبٍ وَ لُؤلُؤاً وَ لِباسُهُمْ فیها حَریرٌ. وَ قالُوا الْحَمْدُ للَّهِِ الَّذی اَذْهَبَ عَنَّا الْحَزَنَ اِنَّ رَبَّنا لَغَفُورٌ شَكُورٌ. الَّذی اَحَلَّنا دارَ المُقامَةِ مِنْ فَضْلِهِ لا یَمَسُّنا فِیهَا نَصَبٌ وَلا یَمَسُّنا فیها لُغُوبٌ. [16] در حقیقت، كسانی كه كتاب خدا را می خوانند و نماز بر پا می دارند و از آنچه بدیشان روزی داده ایم، نهان و آشكار انفاق می كنند، امید به تجارتی بسته اند كه هرگز زوال نمی پذیرد تا پاداششان را تمام بدیشان عطا كند و از فزون بخشیِ خود، در حقّ آنان بیفزاید كه او آمرزنده ای حق شناس است؛ و آنچه از كتاب به سوی تو وحی كرده ایم، خود، حق [و]تصدیق كننده [كتابهای]پیش از آن است. قطعاً خدا نسبت به بندگانش آگاهِ بیناست. سپس این كتاب را به آن بندگان خود كه [آنان را]برگزیده بودیم، به میراث دادیم. پس برخی از آنان بر خود ستمكارند و برخی از ایشان میانه رو و برخی از آنان در كارهای نیك به فرمان خدا پیشگام اند، و این خود توفیق بزرگ است. در بهشتهای همیشگی كه به آنها درخواهند آمد، در آنجا با دستبندهایی از زر و مروارید، زیور یابند و در آنجا، جامه شان پرنیان خواهد بود؛ و می گویند: سپاس خدایی را كه اندوه را از ما بزدود. به راستی پروردگار ما آمرزنده و حق شناس است؛ همان خدایی كه ما را به فضل خویش در سرای ابدی جای داد. در اینجا رنجی به ما نمی رسد و در اینجا درماندگی به ما دست نمی دهد.

مَنْ یُصْرَفْ عَنْهُ یَوْمَئِذٍ فَقَدْ رَحِمَهُ وَ ذلِكَ الْفَوْزُ الْمُبینُ. [17] آن روز [روز قیامت] كسی كه عذاب از او برگردانده شود، قطعاً خدا بر او رحمت آورده، و این است همان رستگاری آشكار.

در حدیث آمده:

اِنَّ النّبیّ(ص) قال: «وَالّذی نَفْسی بِیَدِهِ ما مِنَ النَّاسِ اَحَدٌ یَدْخُلُ الْجَنَّةَ بِعَمَلِهِ»، قالُوا: «وَ لا اَنْتَ یارَسُولَ اللَّهِ؟»، قالَ: وَلا اَنَا اِلّا اَنْ یَتَغمَّدَنی اللَّهُ بِرَحْمَةٍ مِنْهُ وَ فَضْلٍ.

پیامبر خدا(ص) فرمود: «سوگند به خدایی كه جان من در قبضه قدرت اوست، هیچ فردی از مردم نیست كه بر اثر كارهای شایسته وارد بهشت شود» (بهشتیان در پرتو رحمت الهی به بهشت راه می یابند). عرض كردند: «یا رسولَ اللَّهِ! شما هم؟» فرمود: من نیز چنینم؛ امّا خداوند، مرا در دریای رحمت و فضل خود فرو می برد.

امام سجاد(ع) در دعای «مكارم الأخلاق» فرموده:

اَللَّهُمَ اِلی مَغْفِرَتِكَ وَفَدْتُ وَ اِلی عَفْوِكَ قَصَدْتُ، وَ اِلی تَجاوُزِكَ اِشْتَقْتُ وَ بِفَضْلِكَ وَثِقْتُ، وَ لَیْسَ عِنْدِی ما یُوجِبُ لی مَغْفِرَتَكَ وَ لا فی عَمَلی ما اَستَحِقُّ بِهِ عَفْوَكَ، وَ ما لِی بَعْدَ اَنْ حَكَمْتُ عَلی نَفْسی اِلّا فَضْلُكَ فَصَلِّ عَلی مُحمَّدٍ وَ آلِهِ وَ تَفَضَّلْ عَلَیَّ.

خدایا! به حوزه آمرزشت كوچ كرده ام و به سوی عفو تو آهنگ نموده ام، و به گذشت تو مشتاق شده ام، و به فضل تو اعتماد كرده ام، در حالی كه موجبات مغفرت تو نزد من نیست و چیزی كه به وسیله آن سزاوار عفو تو گردم، در كردار من نیست و پس از این حكم، كه من خود درباره خویش راندم، جز فضل و احسان تو سرمایه امیدی ندارم. پس بر محمّد و آلش رحمت فرست و بر من تفضّل فرمای.

علی(ع) می فرماید:

جَعَلَ حَقَّهُ عَلَی الْعِبادِ اَنْ یُطیعُوهُ، وَجَعَلَ جَزاءَهُمْ عَلَیْهِ مُضاعَفَة الثَّوابِ تَفَضُّلاً مِنهُ وَ تَوَسُّعاً بِما هُوَ مِن المَزیدِ اَهْلُهُ. [18] .

خداوند، حق خود را بر بندگان، اطاعت خویش قرار داد و پاداش آنان را در طاعت، دو چندان یا بیشتر نهاده، از درِ بخشندگی كه اوراست و افزون دهی كه وی را سزاست.

بنا بر آنچه گذشت، ویژگی دوم نعمتهای الهی این است كه بی هیچ استحقاقی، خدای متعال انسانها را بر سرِ سفره گسترده فضل و رحمت خویش نشانده است و در جهان دیگر نیز رضوان او و همچنین عرصه عفو و گذشت كریمانه اش، زیباترین و دلرباترین جلوه فضل و كرامت بی بدیل اوست. بدین روی، اولیای خداوند، همانان كه از سرای نور به سرزمین تاریك طبیعت آمدند تا دست ما خاك نشینانِ وامانده از قافله قُدسیان را بگیرند و شراب ناب شهود را بر جام جانمان بریزند؛ آنان كه دل و جانشان جام جهان بین است و كلامشان، قِصّه عشق و پیامشان، لبریز از ذكر خدا كه مایه آرامش دل و آسایش جسم و جان است، در آموزه های كرامت خیز خویش به ما آموخته اند تا با خدای خود چنین نجوا كنیم: «رَبَّنا عامِلْنا بِفَضْلِكَ، وَ لا تُعامِلْنا بِعَدْلِكَ»؛ پروردگارا! با ما به فضل و رحمتت عمل كن، نه با عدل خویش [كه ما را طاقت عدل تو نباشد].

ویژگی سوم نعمتهای خداوند، این است كه هماهنگ و همساز با یكدیگرند؛ بدین معنا كه وحدت و هماهنگی و خویشاوندی فراگیری، بر اجزا و عناصرِ جهان غیب و شهود، احاطه دارد:

اَلَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَمواتٍ طِباقاً ما تَری فی خَلْقِ الرَّحْمنِ مِنْ تَفاوُتٍ فَارْجِعِ الْبَصَرَ هَل تَری مِنْ فُطُورٍ. ثُمَّ ارْجِعِ الْبَصَرَ كَرَّتَیْنِ یَنْقَلِبْ اِلَیْكَ الْبَصَرُ خاسِئاً وَ هُوَ حَسِیرٌ. [19] همان [خدایی] كه هفت آسمان را طبقه طبقه بیافرید. در آفرینش آن [خدای]بخشایشگر، هیچ گونه اختلاف [و تفاوتی] نمی بینی. باز بنگر، آیا خلل [و نقصانی] می بینی؟ باز دوباره بنگر تا نگاهت، زبون و درمانده به سویت باز گردد.

جهان پویا، چون كاروانی است كه همه راهروانِ آن، همانند حلقه های زنجیر به هم متّصل اند و همچون اجزای ریز و درشتِ یك دستگاه برای یكدیگرند و در جهتِ یگانه ای در تلاش و تكاپویند و در این سیر تكاملی هم، مكمّل یكدیگرند، به گونه ای كه كُندی و ناهنجاری هر جزئی، موجب اختلال در اجزای دیگر است. به گفته شبستری:


اگر یك ذرّه را برگیری از جای

خلل یابد همه عالم سراپای


این همسازی و هماهنگی بین عناصر جهان، زمینه ساز حركت تكاملی انسان است برای رسیدن به پایگاه والایی كه آفریدگار برای او منظور كرده است:

اَللَّهُ الَّذی خَلَقَ سَبْعَ سَمواتٍ وَ مِنَ الْاَرْضِ مِثْلَهُنَّ یَتَنَزَّلُ الْاَمْرُ بَیْنَهُنَّ لِتَعْلَمُوا. [20] خدا همان كسی است كه هفت آسمان و همانند آنها هفت زمین آفرید. فرمان [خدا] در میان آنها فرود می آید، تا بدانید.

به گفته سخنور نامی شیراز، سلیمانِ سریر شعر و ادب، سعدی: فرّاش بادِ صبا را گفته تا فرشِ زمرّدین بگسترد و دایه ابرِ بهاری را فرموده تا بَناتِ نَبات در مهدِ زمین بپرورد. درختان را به خِلْعتِ نوروزی، قبای سبزِ ورق در بر گرفته و اطفالِ شاخ را به قدومِ موسمِ [ربیع]، كلاهِ شكوفه بر سر نهاده. عُصاره تاكی به قدرت او شهدِ فائق شده و تُخمِ خرمایی به تربیتش نخلِ باسق گشته.


ابر و باد و مَه و خورشید و فلك در كارند

تا تو نانی به كف آریّ و به غفلت نخوری


همه از بهرِ تو سرگشته و فرمانبُردار

شرطِ انصاف نباشد كه تو فرمان نبری


ویژگی چهارم نعمتهای خداوند، این است كه از شمار شمارشگران بیرون است؛ زیرا هر جزئی از اجزای هستی در مقایسه با دیگر اجزا و نظام كلّی عالم، نعمتی از نعمتهای خداوند است. میلیونها میلیون سلّول بدن آدمی و دستگاه های پیچیده، اندامها و استعدادها و مهمتر از همه، نیروی تفكّر و درك و نعمتهای آشكار و پنهان در بیرون از وجود او، از كوچكترین ذرّه تا بزرگترین جرم كیهانی، همه و همه كه به تعبیر قرآن كریم «كلماتُ اللَّه»اند و تمام آنچه را كه آدمی در مسیرهای گوناگون حیات تا سرمنزل نهایی اش از آن برخوردار بوده است، نعمتهای بیدریغ و فیض گسترده خدایِ «دائم الفضل» است كه هیچ موجودی، جز خدای دانا و توانا قادر بر شمارش آنها نیست؛ چرا كه اندیشه های محدود، هرگز قدرت احاطه بر نعمتهای بی پایان و بیكران او را ندارند:

وَ لَوْ أَنَّما فِی الْاَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ اَقْلامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ اَبْحُرٍ ما نَفِدَتْ كَلِماتُ اللَّهِ. [21] و اگر آنچه درخت در زمین است، قلم باشد و دریا را هفت دریای دیگر به یاری آید، سخنان (مخلوقات) خدا پایان نپذیرد.

قُلْ لَو كانَ الْبَحْرُ مِداداً لِكَلِماتِ رَبّی لَنَفِدَ الْبَحْرُ قَبْلَ اَنْ تَنْفَدَ كَلِماتُ رَبّی وَ لَوْ جِئْنا بِمِثْلِهِ مَدَداً. [22] بگو: اگر دریا برای كلمات پروردگارم مركّب شود، پیش از آنكه كلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان می یابد، هرچند نظیرش را به مدد آن بیاوریم.

در سوره ابراهیم، آیه 34 و همچنین در سوره نحل، آیه 18 آمده است:

وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها. و اگر نعمتهای خدا را شماره كنید، آنها را نمی توانید بشمارید.

در مجامع روایی ما آمده است:

كانَ عَلیُّ بن الْحُسَیْن(ع) اِذا قَرَأ هذِهِ الآیةَ «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها» یَقُولُ: سُبحانَ مَنْ لَمْ یَجْعَل فی اَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ نِعَمِهِ الّا الْمَعرِفَةَ بِالتّقْصِیر عَنْ مَعرِفَتِها كَما لَمْ یَجْعَل فی اَحَدٍ مِنْ مَعْرِفَةِ اِدْراكِهِ اَكْثَرَ مِنَ الْعِلْمِ باَنَّهُ لایُدْرِكُهُ، فَشَكَرَ - عزَّوجلَّ - مَعْرِفَةَ الْعارِفینَ بِالتَّقصیرِ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ جَعَلَ مَعْرِفَتَهُمْ بِالتَّقْصِیرِ شُكْراً كَما جَعَلَ عِلْمَ الْعالِمینَ اَنَّهُمْ لا یُدْرِكُونَهُ اِیماناً، عِلْماً منْهُ اَنَّهُ قَدْرُ وُسْعِ العِبادِ فَلا یُجاوزُونَ ذلِكَ. [23] چون علی بن الحسین(ع) این آیه را تلاوت می كرد كه: «وَ اِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لاتُحْصُوها» می فرمود: منزّه است آن كس كه توان ادراك نعمتهای خود را به كسی نداد، مگر همان اندازه كه بداند او آنها را درك نتواند كرد؛ و خداوند - عزّوجلّ -، همین مقدار آگاهی عارفان را با نارسایی شناختشان از او پاس داشت و این شناختِ نارسایی (و درِك عدم ادراك) را به عنوان سپاسگزاری آنها (از نعمتهایش) قرار داد. همان گونه كه علم دانایان را به اینكه [هرگز] او را ادراك نتوانند كرد، ایمانشان قرار داد؛ زیرا خود می دانست كه اندازه گنجایش فهم بندگان برای خود آنان قابل ادراك است و از آن حد در نتوانند گذشت (كه بدانند همی نمی دانند).


تا بدان جا رسید دانش من

كه بدانم همی كه نادانم


ویژگی پنجم و ششم نعمتهای خداوند، این است كه از قلمرو درك و فهم آدمی بیرون و جبران ناپذیر است؛ زیرا زنجیره نعمتها در نسبت با انسان، به لحاظ «دائم الفیض» بودنِ خداوند، از ازلیّت آغاز می گردد و تا ابدیّت و جاودانگی ادامه دارد: «نَای عَنِ الْجَزاءِ اَمَدُها وَ تَفاوَتَ عَنِ الْاِدْراكِ اَبَدُها». بدین روی، هیچ بشری را - در هر منزلتی كه باشد - توان و تابِ فهم و درك و در نهایت، جبران و نعمتهای الهی نیست. چه كسی و چگونه می تواند این همه احسان را جبران كند، در حالی كه هستی او، در اصل، فیضی از جانب خداست و در هر لحظه و هر چشم برهم زدنی و همراه با هر گامی، غرق در نعمتهای پیاپی و بی شمار اوست. سعدی می گوید: منّت خدای را عزَّوجَل، كه طاعتش موجِبِ قُربت است و به شكراندرش مزید نعمت. هر نَفَسی كه فرو می رود، مُمِدّ حیات است و چون برمی آید، مُفَرِحّ ذات. پس در هر نَفَسی دو نعمت موجود است و بر هر نعمتی، شكری واجب.


از دست و زبانِ كه بر آید

كز عهده شكرش به در آید؟


اِعْملُوا آلَ داوُدَ شُكراً و قلیلٌ مِنْ عِبادِیَ الشَّكُورُ.


بنده همان بِه كه ز تقصیر خویش

عذر به درگاهِ خدای آورد


ور نه سزاوارِ خداوندی اش

كس نتواند كه به جای آورد


باران رحمت بی حسابش همه را رسیده، و خوانِ نعمتِ بی دریغش، همه جا كشیده. پرده ناموسِ بندگان به گناهِ فاحش نَدَرد و وظیفه روزی به خطای مُنكَر نَبُرد.


ای كریمی كه از خزانه غیب

گَبر و ترسا وظیفه خور داری


دوستان را كجا كنی محروم

تو كه با دشمن این نظر داری؟ [24] .


می سزد كه برای درك عظمت و انبوهی نعمتهای خداوند، با دقّت و تأمّل، تابلوی زیبایی كه قرآن در سوره «الرحمن»، «عروس القرآن» [25] .


ترسیم كرده، نظری و تامّلی صبورانه بیفكنیم كه ما را به ژرفا و گستره بی حدّ و مرز هستی، رهنمون گردد:

اَلرَّحْمنُ. عَلَّمَ الْقُرآنَ. خَلَقَ الْاِنْسَانَ. عَلَّمَهُ الْبَیانَ. اَلشَّمْسُ وَالْقَمَرُ بِحُسْبانٍ. وَالنَّجْمُ وَالشَّجَرُ یَسْجُدانِ. وَالسَّماءَ رَفَعَهَا وَ وَضَعَ الْمِیزَانَ. اَلاَّ تَطْغَوْا فِی الْمِیزانِ. وَ اَقیمُوا الْوَزْنَ بِالْقِسْطِ وَ لا تُخْسِرُوا الْمِیزَانَ. وَالْاَرْضَ وَضَعَها لِلاَنامِ. فیها فاكِهَةٌ وَالنَّخْلُ ذاتُ الْاَكْمامِ. وَالْحَبُّ ذُوْالعَصْفِ وَالرَّیْحانُ. فَبِاَیِّ آلاءِ رَبِّكُما تُكَذِّبانِ... تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِی الْجَلالِ وَالْاِكْرامِ. خدای رحمان، قرآن را یاد داد. انسان را آفرید، به او بیان آموخت. خورشید و ماه بر حسابی [روان]اند؛ و بوته و درخت، چهره سایان اند و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت، تا مبادا از اندازه درگذرید و وزن را به انصاف برپا دارید و در سنجش مكاهید؛ و زمین را برای مردم نهاد. در آن، میوه ها و نخلها با خوشه های غلاف دار و دانه های پوست دار و گیاهان خوشبوست. پس كدام یك از نعمتهای پروردگارتان را منكرید؟... خجسته باد نام پروردگار شكوهمند و بزرگوار!

نظم و ترتیب ویژه ای كه در بیان نعمتهای خدای رحمان در سراسر این سوره موج می زند، بیان كننده جهان شناسی اسلامی به طور خاص و بارزی است كه نمودارِ ساختارها و ساحتهای وجودی متعدّدی است كه از «مَبدَأِ اَعْلی»، یعنی خداوند فیض بخش هستی، شرفِ صدور یافته و نماد تجلّی وحدت در عین كثرت و كثرت در عین وحدت است. طنین غیبی است كه به واسطه فرمان الهی و با فعل امرِ «كُن» آغاز گشته و انسان خاكی را به منشأ الهی خویش، آگاه می سازد. خداوند به گونه ای بی بدیل و اعجاب انگیز، در عرصه پهناور هستی، جلوه های جمیل و شكوهمند رحمت بی منتهای خویش را به نمایش گذارده است كه هر بیننده ژرف اندیشی را به ساحت زیبای جهان و آفرینش بدیع و تدبیر حكیمانه او هدایت می كند، تا فروتنانه و خاضعانه در محراب پرستش، رو به سوی آفریدگار خویش آورد و جمال جمیل و وجه كریم او را با دیده دل، شهود كند و در نهایت، با بهجت و سرور دل انگیز و وصف ناپذیری زبان عجز را معترفانه به بزرگی و زیبایی پروردگار بگشاید كه: «تَبارَكَ اسْمُ رَبِّكَ ذِی الْجَلالِ وَالْاِكْرامِ...». چگونه آدمیان گرفتار در حصارِ تنگ و پر كدورت مادیّت و برخوردارِ از اندیشه محدود و آگاهی اندك، می توانند این همه نعمتهای انبوه و بی شمار و این احسان عظیم خداوند را دریابند و با سپاس خود، پاداش آن همه را بدهند؟ «وَما اُوتِیْتُم مِنَ الْعِلْمِ اِلّا قَلِیلاً.» [26] .

برای حسن ختام، می سزد كه پاره ای دیگر از نیایش امام حسین(ع) را از نظر بگذرانیم. نیایشی كه در لحظه تجلّیِ عرفان و اوجِ ایمان و معراجِ روح آن بزرگوار، از وحی دل روشن و وجدان بیدارش مایه می گرفت و سیل آسا - همراه با اشك چشمانش - از جام جهان نمای جان پاك او بر زبان جاری می گشت و دامنه كوه عرفات، این وادی ملكوتی را لبریز از معنویت عِطرآگین خویش می كرد. اكنون نیز هر تلاوت كننده ای كه در محضرِ این كلمات نورانی و در تماشای این تابلوی زیبایی كه دریای بیكران نعمتهای خداوند را به تصویر كشیده، بنشیند، حضورِ در قرب الهی را احساس می كند و خویشتن را سوار بر موج نعمتهای انبوه خداوند می بیند:

اَللَّهُمَ اِنّی اَرْغَبُ اِلیْكَ وَ اَشْهَدُ بِالرُّبُوبِیَّةِ لَكَ مُقرِّاً بِاَنّكَ رَبّی وَ اِلَیْكَ مَرَدّی... لَمْ تُخْرِجْنی لِرَأفَتِكَ بی و لُطْفِكَ لی وَ اِحْسانِكَ اِلیَّ فی دَوْلَةِ اَئِمَّةِ الْكُفْرِ الَّذینَ نَقَضُوا عَهْدَكَ وَكَذَّبُوا رُسُلَكَ... فَاَیُّ نِعَمِكَ یا اِلهی اُحْصی عَدَداً وَ ذِكْراً اَم اَیُّ عَطایاكَ اَقُومُ بِها شُكْراً وَ هِیَ یا رَبِّ اَكْثَرُ مِنْ اَنْ یُحصِیَهَا الْعادُّونَ اَوْ یَبلُغَ عِلْماً بِها الْحافِظُونَ... اَجَلْ وَ لَو حَرَصْتُ اَنَا وَالعادّونَ مِنْ اَنامِكَ اَنْ نُحْصِیَ مَدی اِنعامِكَ سالِفِهِ وَ آنِفِهِ ما حَصَرْناهُ عَدَداً وَ لا اَحْصَیْناهُ اَمَداً هَیْهاتَ اَنّی ذلِكَ وَ اَنْتَ الْمُخْبِرُ فی كِتابِكَ النّاطِقِ وَالنَّبَأِ الصَّادِقِ: «وَ اِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَاللَّهِ لاتُحْصُوها». [27] خدایا به سوی تو روی می آورم و به ربوبیّت تو گواهی می دهم، در حالی كه اعتراف می كنم كه تو تربیت كننده و پرورنده منی و بازگشتم به سوی توست... این رأفت و این لطف تو، و این احسان تو نسبت به من بود كه مرا در روزگارِ حكومت پیشوایان كفر به دنیا نیاوردی، در روزگار كسانی كه عهد تو بشكستند و پیامبرت را تكذیب كردند... [بار خدایا!]كدام یك از نعمتهایت را می توانم به شمارش در آورم، یا كدام یك از عطایایت را می توانم شكر گویم؟ درصورتی كه ای پروردگار من، این نعمتها از حوصله شمارشگران افزون، و از گنجایش ضبط حافظه های تیز، بیرون است. آری! هرچند من و شمارشگران بكوشیم، نه می توانیم نعمتهای گذشته و آینده تو را شمارش كنیم و نه می توانیم شمارش روزگاران آن را به حساب آوریم. من كجا و شمارش نعمتهایت كجا؟ مگر نه این است كه خود، در كتاب گویا، خبرِ راست خود (قرآن مجید)، فرموده ای: و اگر بخواهید نعمتهای الهی را برشمارید، هرگز نتوانید؟


[1] سوره ملك، آيه 3.

[2] سوره ابراهيم، آيه 5.

[3] سوره بقره، آيه 40.

[4] سوره بقره، آيه 47 و 122.

[5] سوره آل عمران، آيه 103.

[6] سوره جاثيه، آيه 13و12.

[7] سوره لقمان، آيه 20.

[8] سوره بقره، آيه 29و28.

[9] علم اليقين، ج1، ص381.

[10] سوره دهر، آيه 3 - 1.

[11] مثنوي، دفتر يكم، بيت 604.

[12] سوره نحل، آيه 53.

[13] بحارالأنوار، ج51، ص304.

[14] دعاي دوازدهم صحيفه سجاديه.

[15] مفاتيح الجنان، دعاي عرفه.

[16] سوره فاطر، آيه 35 - 29.

[17] سوره انعام، آيه 16.

[18] نهج البلاغه (صبحي صالح)، خطبه 216.

[19] سوره ملك، آيه 4و3.

[20] سوره طلاق، آيه 12.

[21] سوره لقمان، آيه 27.

[22] سوره كهف، آيه 109.

[23] تحف العقول عن آل الرسول(ص)، ص283.

[24] گلستان، ص 49 (مقدّمه).

[25] عن النبي(ص) قال: لكلّ شي ء عروس و عروس القرآن سورة الرّحمن جَلَّ ذكره. (الميزان، ج19، ص97). عروس، هر چيز زيبا و آراسته را گويند:



عروس جهان گرچه در حدّ حسن است

زحد مي برد شيوه بي وفايي. (حافظ).

[26] سوره اسراء، آيه 85.

[27] سوره ابراهيم، آيه 34.